محل تبلیغات شما

چرا فکر می کردم هزار بار نامه برات نوشتم؟

همش 3 تا نامه برات نوشته بودم. 

این نامه 319  هست :)

سه سال از شروع نامه نوشتن ها گذشته. 

حالا من دیگه من جوانی 33 ساله نیستم. من 36 ساله شدم :))

خوب هنوز هم حس می کنم جوان هستم. 

دلتنگتر و کمی خسته ام.

نا امیدی، تنها چیزیه که جرات داشتنش رو ندارم. 

می ترسم ناامید بشم.

و من فقط منتظر ماندم. 

یعنی می شه خدا نامه های من رو بهت برسونه؟ 


اشتباه بود؟ 

انتظار کشیدن و نا امید نبودن اشتباه بود بنظرت؟ 

من اونقدر شجاع نیستم که ناامید باشم. 

بهت فکر می کنم. خیلی زیاد. :))) 

هنوز تبسم نوجوانی 33 ساله است که این وبلاگ نوشت. و هنوز منتظر. =) 

در این 3 سال خیلی ها ازدواج کردن. بچه دار شدن. بچه هاشون راه افتادن و من فقط مشق صبر کردم. 

در عین بی صبری، صبورتر شدم  و خوب عاشق تر و عشقی عاقلانه تر. :) 

مرد من، بارها باهات قهر کردم و ننوشتم برات و مدام کمرنگ شدم و کمرنگ تر :) 

گفتم ننویسم شاید بیای 

نیامدی

گفتم بنویسم برات

اما دست دلم به نوشتن نرفت. کلماتم بی صبر شده بودن. طاقت نوشته شدن نداشتن

گفتم بیشتر بنویسم برات

کمتر نوشتم

گفتم بدترین چیز، نوشتن های غمگینه، بزار شاد بنویسم برات. هیچ چیز چون غمگین نوشتن از دوری فراق برای من کفرامیزتر نیست. 

اما از غم و دوری نوشتن. حتی هجران و دوری نیز در نظر من باید بوی شادی  بده 

با کلماتم هر راهی رو به سوی تو رفتم. تو اما  خواندن بلدی؟ 

:))) 

خدایا نامه ام رو بدستش برسون

صبحت بخیر خدایا

صبحت بخیر همسرم :****





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها